تنها قرار مرا آب برد و رفت
احساس ناز مرا خواب برد و رفت
یک شب برای شادی من ماه خنده کرد
خورشید بی حیا رخ مهتاب برد و رفت
باران عاشقی همه جا لطف می نمود
بر من که ریخت سینه به سیلاب برد و رفت
( شعر از : بی یار )